پارت نهم

زمان ارسال : ۲۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

نهال بیلچه‌اش را در دست جابه‌جا کرد و نفس سردی کشید. درخت دیگر میوه نمی‌داد؛ تقریبا از زمانی که دریا را از دست داد... روزهایی مانند امروز، همین جا می‌نشست و درخت را نوازش می‌کرد؛ به پایش کود می‌ریخت؛ علف‌های هرز را از خاکش جدا می‌کرد و ناامید برگ‌های خشکش را دور می‌ریخت.
بهمن با تردید به سمن‌بر نگاهی کرد و سپس محتاط لب باز کرد:
- باباجان می‌خوای اون درخت رو ببُرم به جاش برات

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • رها

    00

    خیلی آموزندهست

    ۳ هفته پیش
  • | نویسنده رمان

    باعث خوشحالیه😍🙏🏼🌸

    ۳ هفته پیش
  • اکرم بانو

    00

    یعنی چی شده؟چراانقدرنهال میترسه بگه چه اتفاقی برای دریاافتاده وخودش رو راحت نمیکنه ازاین عذاب؟

    ۳ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.